Quantcast
Channel: ღ.•*♥*•.ღ نم نم بارون ღ.•*♥*•.ღ
Browsing latest articles
Browse All 10 View Live

Image may be NSFW.
Clik here to view.

21 مین طلوع زندگی

  21 مین طلوع زندگی   باز هم به چشم بر هم زدنی برگی دیگر از عمرم ورق خورد ... گویی همین دیروز بود که صدای پای کوچکم طنین انداز شادی دل کسانی شد که منتظرم بودند. از آن صبح 20 سالی می گذرد ، پاییزها و...

View Article



روزهای بارونی (قسمت بیست و یکم)

   قسمت بیست و یکم: گوشی تلفن رو برداشتم، صدای پدرم بود میگفت دکتر از حال مهیار خیلی رضایت داره و میگه بهبودیش خیلی سریع داره انجام میشه و مطمئنن این یه داروی روحی بوده نه چیز دیگه ای. منم خدا رو شکر...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

روزهای بارونی (قسمت بیست و دوم)

   قسمت بیست و دوم: چقدر پارک زیبا شده بود ، درختا جوانه های سبز و کوچک رو شاخه ها شون داشتند و گنجشک ها سراسیمه پرواز می کردند و صدای هم همه شان فضای پارک رو پر کرده بود ، چشمانم رو بستم و چند نفس...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

روزهای بارونی (قسمت بیست و سوم)

  قسمت بیست و سوم: لبخندی زدم و به سمت آلاچیق حرکت کردم ، سلام کردیم و پرهام به احترامم بلند شد ، من هم ازش خواستم بشینه ، نگاهش نمی کردم ، ضربان قلبم تند شده بود ، تی شرت خاکستری رنگ  تنش بود  دوست...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

روزهای بارونی (قسمت بیست و چهارم)

  قسمت بیست و چهارم : تعارفات اولیه انجام شد و بعد آقای محسنی از تحصیلات و کار سینا می پرسید و پدرم هم از آینده ی درخشانی که برای این دو در نظر گرفته بود صحبت می کرد. در آخر هم عمه راحله  از پدر سپیده...

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

روزهای بارونی (قسمت بیست و پنجم)

قسمت بیست و پنجم:   به پایان مراسم نزدیک می شدیم ، از هر موقعیتی استفاده می کردم تا پرهام رو بیشتر ببینم، کت و شلوار مشکی تنش بود، مدل موهاش رو به بالا بود و چشمای زیتونی رنگش زیر نور ریسه ها برق خاصی...

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

روزهای بارونی (قسمت بیست و ششم)

   قسمت بیست و ششم:   آهسته به او نزدیک تر شدم و گفتم:" مهیار؟؟؟ چی شده؟؟؟ اینا چیه رو گونه هاته؟" صورتش رو از من برگردوند ، دوباره به حرکت ادامه داد، پشت سرش حرکت کردم و پیراهنش رو گرفتم تا بایسته....

View Article

Image may be NSFW.
Clik here to view.

روزهای بارونی (قسمت بیست و هفتم)

  قسمت بیست و هفتم:     سوییچ رو چرخوندم و ماشین رو روشن کردم ، نگاهی دوباره به شاخه گل رز انداختم ، باید چه کار می کردم ، چه عکس العملی از این به بعد باید نشون بدم... خیلی تنها بودم ، احتیاج به یه هم...

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

قسمت آخر روزهای بارونـــــــــــــــــــی (1)

قسمت بیست و هشتم (بخش اول):   چند روزی گذشت و موقعیت رو آماده صحبت با پدرم کردم. او تازه از کارخونه برگشته بود، لیوان شربتی به دستش دادم و بعد از نوشیدنش تشکر کرد و روی مبل نشست. کنارش نشستم و نگاهش...

View Article


Image may be NSFW.
Clik here to view.

قسمت آخر روزهای بارونـــــــــــــــــــی (2)

  سلام خدمت همه ی دوستای گلم.... ممنون از همراهی همیشگیتون.... بالاخره داستان *روزهای بارونی* هم تموم شـــــــــــــــــد خیلی ها می پرسیدن که داستان یا واقعیت... در جواب باید بگم داستان بود  و یه چیزی...

View Article
Browsing latest articles
Browse All 10 View Live




Latest Images